روز يكشنبه 65/10/28 مرخصي گرفتم وهمراه آقايان ترك زاده ودسترس وپور صمد به اهواز رفتيم در پل
كارون چند عكس گرفتيم.
در تصوير برادران ذسترس - ترك زاده - خودم و پورصمد ديده مي شوند.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
واز آنجا به محل بمباران كه روز قبل توسط هواپيماهاي عراقي صورت گرفته بود رفتيم آثار خرابيها خيلي زياد بود ساختمانهاي چند طبقه ريزش كرده بودند اثاثيه هاي نيم سوخته در خيابان ريخته بودماشين هاي زيادي سوخته بودند وضعيت غم انگيزي بود از آنجا به پادگان 92 زرهي رفتيم همراه آقاي ترك زاده به چادر آقاي يوسفي رفتم ، آقاي يوسفي خودش نبود لذا بطرف واحد موتوري تيپ 21 امام رضا(ع) رفتيم آقاي ترك زاده سراغ يكي از اقوامش به نام آقاي احمديان مي گشت بعد از پرس وجو گفتند رفته خرمشهر آقاي ترك زاده يادداشتي نوشت وداد به يكي از برادران موتوري تا به آقاي احمديان دهد .از آنجا بطرف چادر آقاي يوسفي برگشتيم آقاي يوسفي داخل چادر بود بعد از حال واحوال آقاي يوسفي از من خواست چند تا نامه برايش بنويسم ، چون عمليات كربلاي 5 در حال انجام است وخانواده درحال نگراني .چهار نامه براي مشهد وروچي وگناباد نوشت ، نهار در خدمت آقاي يوسفي بوديم ساعت 4 بعد از ظهر خدا حافظي كرده و بطرف پدافند هوايي حركت كرديم تا نامه اي كه براي رضا حسين پور به آدرس من فرستاده بودند به وي تحويل دهم جلو پدافند پياده شديم جهت عبور از دژباني كارت شناسايي ما را گرفتند دوتا از دژبان ها به نام جعفرزاده وجمالي از كلات بودند جمالي گفت كارتتان پيش من مي ماند تا بر گرديد . رفتيم داخل ابتدا به اتاق آقاي بيدرخ سري زدم ولي ايشان تشريف نداشتند آقاي محمديان تنهابود . آقاي حسين پور در نانوايي كار مي كرد آدرس بچه هاي نانوايي را گرفتم در ساختمانهاي پنج طبقه سكونت داشتند بعد از پرس وجو وارد اتاقشان شديم عده زيادي از همه فرقه داخل اتاق بودند اكثرشان مشمول و چندتايي هم بسيجي بودند آقاي حسين پور وآقاي حسين طالبيان داخل اتاق بودند بعد از احوالپرسي نشستيم ، از بچه هاي روچي وعمليات پرسيدم آقاي طالبيان گفت بچه ها ي روچي وگردان امام صادق (ع) از عمليات برگشته اند . آقايان حسين بشكار و حسين قادري و برات محمدپور و مهدي نجار سالم بوده وديروز ترخيصي گرفته برگشته اند به مشهد اما آقاي عباس خاكسارمجروح شده ، من خودم اورا نديدم ولي بچه ها مي گفتند از ناحيه كتف وپا مجروح شده ودر موقع تخليه بيهوش بوده است . آقاي عليرضا رجبي را نديدم ودر ميان بچه هاي گردانشان نبوده معلوم نيست كجا رفته ؟ براي آقاي خاكسار وآقاي رجبي خيلي ناراحت شدم مخصوصا آقاي رجبي ، گفتم خدا نكند مفقود شده باشد چون آقاي طالبيان گفت : گردانشان موقع عمليات به هم پاشيده شده اند . شام را با نان گرم وتازه صرف كرديم وچهار نفري براي خوابيدن به طرف اتاق آقاي بيدرخ راه افتاديم در اتاقش را پتو زده بود ميخ ها را كنديم وارد اتاق شديم بعد از چندلحظه آقاي محمديان آمد جاي آقاي بيدرخ خيلي خالي بود نامبرده صبح بطرف شلمچه حركت كرده بود آن شب با دوستان بوديم . صبح بعد از نماز آقاي سيد محمد طالبيان هم وارد اتاق شد حال واحوالي كرديم واز اخبار روچي پرسيدم . بعد از صرف صبحانه همراه آقاي ترك زاده از بقيه خداحافظي كرده سوار ماشين فرماندهي آقاي طالبيان شديم آقاي آل نبي داخل ماشين بود مي خواست بيمارستان برود در منطقه مقداري گاز شيميايي خورده بود وسرفه هاي شديدي مي كرد وگلويش گرفته بود .آقاي طالبيان به سمت سپاه سوم قدس رفت وما هم بطرف اهواز وبعد هم به حميديه برگشتيم .
شب آقاي وحيد توكلي گفت آماده باشيد مي خواهيم برويم به دژ خرمشهر، وسايلمان را آماده كرديم موقع رفتن فقط يك اتوبوس آمده بود آقاي طباطبائي به من گفت اسم شما جزء اعزامي ها نيست شما بايد بمانيد چون تازه از خط برگشته ايد واز طرفي در دژ هم جانيست بهتر است همينجا بمانيد تا نوبت شما شود.
روز يكشنبه 65/11/5 مرخصي گرفتم رفتم پيش آقاي يوسفي نهار درخدمت آقاي يوسفي بودم آقاي تفكري معلم از رهن تازه به اهواز آمده ودر دفتر تغذيه مشغول بود به ديدنش رفتم وچند تا كاغذ تلگراف ونامه از او گرفتم .آقاي ترك زاده هم جهت ديدن آقاي احمديان به قسمت موتوري تيپ 21 امام رضا رفت به او گفته بودند آقاي احمديان تركش خورده واورا برده اند ولي يكي ديگر از دوستانش را پيدا كرده بود . از آقاي يوسفي خداحافظي كرده رفتيم كنار كارون وبعد از چند ساعتي به پادگان برگشتيم . شب با مشهد تماس گرفتم واز زن داداشم جوياي حال عباس خاكسار وعليرضا رجبي شدم خبر بسيار خوشحال كننده اي به من داد اوگفت : عليرضا رجبي برگشته صحيح وسالم است حال عباس خاكسار هم خوب شده فقط از علي حسين پور خبري نيست كه ليلا بسيار ناراحت است .گفتم : علي در جبهه غرب بوده چون به او خوش مي گذرد نامه نمي نويسد
با گناباد نتوانستم تماس بگيرم .
دژ خرمشهر:
روز چهارشنبه 65/11/8 عصر گفتند آماده باشيد مي خواهيم برويم . وسايلم را آماده كردم . شب پنجشنبه بعداز صرف شام اتوبوس آمد همراه ديگر برادران سوار شديم . اتوبوس از پادگان بيرون آمد راننده شروع كرد به خواندن اشعار مذهبي وبعد هم نوحه خواني ، نوحه بسيار داغ وشورانگيزي مي خواند بچه ها سينه ميزدند مصيبت سوزناكي خواند بطوري كه اشك همه را در آورد ، در اين 3 ساعتي كه در راه بوديم بعد از مداحي راننده ، دعاي توسل قرائت شد . ساعت 11 شب وارد دژ خرمشهر شديم وارد اتاق مقر ديدبانها شديم با وارد شدن ما آنها هم از خواب بيدار شدند اكثر آنها تركش خورده وجراحت داشتند با خبر شديم از ابتداي عمليات كربلاي 5 كه هنوز ادامه دارد برادران جعفر افشار وهاشم باقرنيا از مشهد شهيد شده بودند وبرادران شاهين فر از ناحيه پا – علي اصغر بلوريان از دبيران امورتربيتي تربت جام از ناحيه دست وبرادر عباس زاده از بجنورد از ناحيه پشت وبرادر عليرضا سنجراني از كاشمر از ناحيه پا وبرادر صادقپوراز ناحيه كف وپشت پا وبرادر احمدي از مشهد از ناحيه ران وبرادر لشكري از ناحيه پا وبرادر حسيني دو انگشتش قطع شده بود حالشان خوب بود ولي برادران آصفي كه از ناحيه سر وبرادرقرباني دستش قطع شده وبرادرمرتضي مداح از ناحيه پهلوتركش خورده وبرادر امامي تركش به زير بغلش خورده بودبستري مي باشند وبرادر مقدادي كه از ناحيه پا وشكم مجروح ويك پايش هم قطع شده در بيمارستان شهيد شده است .
دژ خرمشهر نرسيده به شهر خرمشهر كنار جاده وراه آهن واقع شده وعبارت بود از 1780 دستگاه خانه سازماني بتوني 3 طبقه ساخته شده كه در ابتداي جنگ توسط نيروهاي عراق اشغال شده وآثار ونوشته هايشان روي ديوارها به چشم مي خورد . يك قطار نفتكش كه توسط هواپيماهاي عراقي در اولين روزهاي جنگ بمباران شده بود با واگن هاي سوخته واژگون شده به چشم مي خورد در اين دژتغذيه صلواتي به مسئوليت صابري فر شهردار سابق مشهد اداره مي شد چاي همواره موجود وصبح ها با شير داغ پذيرايي مي كنند.صداي انفجار گلوله هاي عراق در اطراف بگوش ميرسيد پشت سرما توپخانه خودي قرار داشت كه بطور مداوم شليك مي كرد ودر سمت راست دژ واحد كاتيوشا مستقر است . هواپيماهاي عراق هر چند ساعت بالاي سرما به پرواز درآمده تا بمبهاي خود را بريزند ولي از ترس پدافندهاي ما جرئت پايين آمدن را ندارند
روز شنبه 65/11/11 همچون روزهاي گذشته هواپيماهاي عراق آمدند با چشم تعقيب مي كردم كه بمب ها را كجا ميريزد پپذافندها بطرف آنها شليك مي كردند يكي از هواپيماها مفنجروآتش گرفت وقطعه قطعه گرديد قطعات هواپيما زير نور خورشيد برق مي زد خلبان به بيرون پرتاب شد وبا چتر پايين مي آمد دو نفر با موتور حركت كردند تا خلبان را دستگير نمايند خلبان با كشيدن بندهاي چتر داشت خود را به طرف عراق هدايت مي كرد در حين پايين آمدن در ميان گرد وغبار منطقه عملياتي محو شد . شب اخبار اعلام كرد امروز در منطقه عملياتي كربلاي 5 سه فروند هواپيما سرنگون شده وآمار ساقط شدن هواپيماهاي دشمن را از آغاز عمليات 72 فروند اعلام نمود . عصر امروز آقاي كربلاي يعقوب نوروزي پير مرد 105 ساله را ديدم همراه دوستان عكسي به عنوان يادگار گرفتيم .
در تصوير آقاي كربلاي يعقوب نوروزي را در كنار ديگر برادران مشاهده مي كنيد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شرق بصره :
روز يكشنبه 65/11/12 خبر مجروح شدن برادر پژمانفر رسيد عصر دو شنبه به من اطلاع دادند آماده باش
فرداصبح به منطقه عملياتي مي رويم .وسايلم كه عبارت بود از يكدست بادگير ويك عدد ماسك آماده نمودم براي من لحظات حساسي بود دقايق بكندي مي گذشت شب را تا ديروقت بيدار ماندم ساعت شش صبح بلافاصله بعد از نماز صبح ماشين آماده حركت بود 6 نفر براي دو ديدگاه راه افتاديم من باتفاق برادران سيدعباس احمدي پاسدار از قاين مجتبي اسكندري از مشهد سيدمحمود مرويان حسيني ازمشهد دانشچوي دانشگاه رضوي وفريد محمدي مقدم از بجنورد دانشجوي دانشگاه رضوي وآقامحمدي از جاجرم آماده شديم از برادران ديگر خدا حافظي نموديم واز همديگر حلاليت مي طلبيديم .سوار لنكروس شديم هوا كمي روشن شده بود از سمت راست خرمشهر عبور كرده در تطبيق آتش ماشين بنزين زد ومقداري گوني خالي براي سنگر سازي داخل ماشين ريختند وبه طرف منطقه عملياتي كربلاي 5 حركت كرديم از شلمچه گذشتيم موانع ودژهاي مستحكمي كه عراق ايجاد كرده بود سيم هاي خاردار وموانع خورشيدي و سنگرهاي بتوني وجنازه هاي باد كرده نيروهاي عراقي به چشم مي خورد از ساختمان پتروشيمي عراق گذشتيم به هلالي ها رسيذيم همان خاكريزهايي كه در ساغات اوليه حمله رزمندگان اسلام شكسته شده بود از هلالي دوم گذشتيم جايي كه برادر مقدادي به شهادت رسيده بود از نهر جاسم گذشتيم وارد شهرك الدوئيجي عراق شديم تانكهاي سوخته ، نفربرهاي منهدم شده وخودروهاي سوخته وجنازه هاي دشمن بقدري زياد بود كه قابل شمردن نبود . از جزيره بوارين گذشتيم تا به خط مقدم رسيديم در كليه مسيرتانكها ونفربرهاي زرهي سوخته شده دشمن به فراواني ديده مي شد واقعا گورستاني از ماشين جنگي دشمن بوجود آمده بود دشمن تلفات سنگيني را متحمل شده بود تاكنون 600تانك اومنهدم و200تانك سالم بدست رزمندگان اسلام افتاده بود 50هزار نفر تلفات 2552 اسير داده بود مو قعي كه به خط رسيديم نيروهاي پياده مشغول ساختن سنگر براي خودشان بودند.من به همراه احمدي واسكندري به ديدگاه دوم كه بنام داود بود رفتيم وبرادران طيب اقبالي و نيكخواه وزرنوخي را عوض كرديم تا به پشت خط بروند آقاي اقبالي دستش تركش خورده بود ، آنها خداحافظي كرده ورفتند دو ديدگاه به فاصله 100 متري يكديگر قرار داشتند خط به صورت دو كاسه بود كه نيروهاي پياده آن ، از استان گيلان سپاه سوم قدس بودند وادوات آن از لشكر5 نصر شامل خمپاره 60و120ودوشيكا و ميني كاتيوشا بود ما درنخلستانهاي شرق بصره قرار داشتيم در سمت راست ما جاده آسفالته شلمچه بصره واقع شده بود وروي آن چند تانك سوخته ويك ايفا (كاميون) سوخته حاوي مهمات وجود داشت .
در تصوير به همراه آقاي احمدي تانك سوخته ونخل هاي قطع شده را مي بينيد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ساعت 8 صبح كاررا شروع كرديم فاصله سنگر استراحت تا ديدگاه حدود 5 متر بود ما با دوقبضه خمپاره 120يكي به نام عارف ويكي به نام قدير ويك توپ 107 به نام جواد كار مي كرديم دوقبضه خمپاره 60هم كنارمان بود ، جاده آسفالته در سمت راست ما بعد از 200متر به سمت راست مي پيچيد وبعد وارد يك سه راهي مي شد كه يك راه آن به بصره وراه ديگر به سمت يك پاسگاه مي رفت اطراف ما پوشيده از نخل بود برادران تخريب نخل هاي 50 مترجلو و50متر ازسمت راست ما را با مواد منفجره قطع كرده بودند تا ديد داشته باشيم در 200متري سمت راست ما چند خانه گلي وجود داشت همچنين در جلو ما در فاصله 150 متري چند خانه گلي ديگروجود داشت . در 50متري سنگر ما يك كانال وجود داشت كه از يك طرف تا 20متري خاكريز واز طرف ديگر تا 200متري ما امتداد داشت يعني كانال به صورت مورب احداث شده بود.
در جاده جلو ما خودروهاي دشمن تردد زيادي داشتند با يكي از قبضه ها ثبتي خوبي روي همان سه راهي داشتيم خمپاره هاي 60 را هم روي جاده روانه كرده بوديم امروز تا شب 5 دستگاه خودر دشمن را درهمين سه راهي به آتش كشيديم يكي از خودرها ايفايي بود كه پر از مهمات بود وتا ساعت ها در آتش مي سوخت يك ايفاي ديگر پر از سرباز بود كه به محض اصابت گلوله خمپاره ما به ايفا ، خودرو منحرف شد ونيروهايش خودشان را به پايين اندختند كه نيروهاي پياده آنهارا به رگبار بستند. همچنين دو بار هلكوپترهاي دشمن در هوا ظاهر شدند كه بار اول 8 فروند از آسمان بصره به سمت ما نزديك شدند وتا پتروشيمي عراق پيش رفتند وراكت هاي خود را ريختندوبرگشتند قبضه هاي دوشيكا بطرفشان آتش گشودند وبعضي با آرپي جي بطرفشان نشانه رفتند . نوبت دوم عصر بود كه آمدند ولي اين بار از فاصله دور توسط توپ شليك مي كردند من با دوربين يكي از آنهارا تعقيب مي كردم 36 گلوله به صورت دوتايي پرتاب كرد اين بار هلبكوپترها يكي يكي آمدند .يعني يكي از فاصله دور موشكهايش را پزتاب مي كرد ومي رفت وبلافاصله يكي ديگر از راه مي رسيد . منطقه را دود وآتش فراگرفته بود قبضه هاي دوشيكا با اجراي آتش شديد اجازه نزديك شدنشان را نمي دادند .
ظهر يك هواپيماي شاسايي بدون سرنشين ايران وارد آسمان منطقه شد وچند دور روي مواضع عراق زد وفيلم وعكس تهيه كرد و برگشت.
ساعت 4 بعد از ظهر 5 نفر عراقي بصورت كمر خم وبدون اسلحه به حالت ستون يك از ميان نخل ها بطرف ما مي آمدند كسي به سويشان تير اندازي نمي كرد عده اي روي خاكريز آمده رو به آنان تئل تئل ( بيا )مي كردند عراقي ها هم يواش وبا احتياط جلو مي آمدند وقتي حدود 50 متري ما رسيدند مثل اينكه ترسيده باشند بلافاصله برگشتند وبا سرعت بطرف خانه هاي گلي رفتند بچه ها هم بطرفشان رگبار بستند من هم خمپاره 60 را بطرفشان روانه كردم . نزديكي غروب بود كه برادر احمدي از ديدگاه مرا صدازد وگفت بيا ببين چكار مي كنندرفتم ديدگاه بلي در حدود 20متري ما يك نفر داشت از داخل گودالي خاك بيرون مي ريخت با خود گفتم عجب احمقي است آمده جلو ما و دارد سنگر كمين درست مي كند به فرمانده گروهان پياده اطلاع دادم ، دو نفر را فرستاد آنان به صورت سينه خيز رفتند جلو وهركدام دونارنجك به داخل گودال انداختند بعد هم چند نارنجك تفنگي شليك نمودند ماهم داخل كانال را با خمپاره 60 هدف قرارداديم . بعد از نماز مغرب شام كه قورمه بود داشتيم صرف مي كرديم كه برادر آقامحمدي ناله زنان وارد شد گفتم چي شده ؟ گفت تركش خوردم چراغ قوه را روشن كرديم تركش به پهلويش خورده بود آقاي محمدي مقدم داخل ديدگاه باند روي زخمش گذاشته بود خون زيادي رفته بود آقاي اسكندري يك باند ديگر روي آن گذاشت وبست درخواست آمبولانس كرديم آمبولانس ازراه رسيد ونامبرده را بردند .شب يك ديدبان توپخانه كمكي فرستادند من با ايشان داخل ديدگاه بوديم همكارم داخل ديدگاه نشسته بود وبيسيم بدستش من هم سر پا ايستاده ومنطقه را زير نظر داشتم گلوله اي جلو سنگر منفجر شد (معمولا گلوله هاي توپخانه و خمپاره ويا تانك و... وقتي نزديك مي شوند زوزه مي كشند واز طريق نوع صداي آن مي توان تشخيص داد كه حدودا در چه فاصله اي به زمين مي خورد ولذا مي توان سنگر گرفت واگر هم درحال عبور باشد وبه قول بجه ها پروازي باشد كه نياز به دراز كشيدن ويا گرفتن سنگر نيست ولي گلوله خمپاره 60 چون برد كمي دارد واز فاصله نزديك شليك مي شود بدون صدا مي باشد وبقول بچه ها خيلي نامرد است چون بدون هيچ صدايي به هدف مي خورد ومنفجر مي شود ) وتركش كوچكي به صورتم خورد دستم را گذاشتم روش خون جاري شده بود رفتم داخل سنگر استراحت ، آقاي اسكندري باند آورد گذاشتم روش . دراينجا اگرچه كار مشكل بود ولي از نظر غذا خوب مي رسيدند طوريكه صبح براي هرسنگر يك كلمن چاي شيرين همراه با يسكويت وظهر چلوكباب كوبيده با نوشابه وپرتقال وشب هم قورمه با پرتقال .آب خوردن هم از بطري هاي آب معدني آوردند .شب تا ساعت 12 آقاي احمدي پشت بيسيم بود واز 12 به بعد من رفتم هر چند دقيقه يك بار تقاضاي گلوله مي كردم وهمان نقاط ثبتي را مي كوبيديم.
روز چهارشنبه 15/11/65 صبح تصميم گرفتيم سنگر استراحت را بزرگتر كنيم چون سنگر بقدري كوچك بود كه سه نفر به سختي مي توانست در آن بنشيند بدين منظور همراه برادر اسكندري 3عدد چهارچوب فلزي پهن كه به آن مشينتون مي گفتند آورديم تابه سنگرمان كه از6 مشينتون تشكيل شده بود اضافه كنيم كار را شروع كرديم
آقاي احمدي داخل ديدگاه بود وبا قبضه ها كار مي كرد به اتفاق آقاي اسكندري كار را شروع كرديم ابتدا خاكهاي جلو سنگر وكيسه هاي خاك را بر داشتيم در همين اثنا سروكله آقاي وحيد توكلي پيدا شد كه با آقاي كريمي دانشجوي الهيات مشهد اهل شيراز با موتور آمدند آقاي كريمي به جاي آقاي آقا محمدي كه شب قبل به بيمارستان اعزام شد آمده بود تا نزديكي هاي ظهر كار كرديم تا اينكه سنگر روبراه شد برعكس امروز چاي نياورده بودند ماهم حسابي هوس چاي كرده بوديم سنگر كه درست شد دوربين را برداشتم وهمراه برادران چند عكس يادگاري گرفتيم
در تصوير مي بينيد (جلو سنگر استراحت ايستاده به ترتيب آقاي اسكندري ،خودم ، آقايان محمدي مقدم ، مرويان ، احمدي )
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
آنان كه مي دانند رنج مي برند و آنان كه نمي دانند رنج مي دهند.